کد مطلب:329530 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

مصایب اسارت از کلام حبیب بن مظاهر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

برخی از فاضلان و دانایان روایت كرده اند كه : چون حسین به كربلا فرود آمد، پرچم را در زمین فرو برده و آن را به كسی از اصحاب و یارانش نداد، پس (سبب آن را) از حضرت پرسیدند؟ فرمود: به زودی صاحب و دارنده آن می آید، پس آنان منتظر و چشم به راه بوده ناگاه دیدند غبار و گرد بلند شد، امام حسین به اصحابش ‍ فرمود: صاحب و دارنده پرچم این است كه روی آورده است ، ناگاه دیدند حبیب بن مظاهر (یامظهر) است . پس به پا خاسته ، فریاد كردند: حبیب آمد. پس (فریاد ایشان را) زینب دختر امیرالمؤ منین (ع ) شنیده فرمود: این مردی كه روی آورده است كیست ؟ به او گفته شد: حبیب بن مظاهر است فرمود: سلام و درود مرا به او برسانید پس تحیت و درودش را به او رساندند، و چون روز دهم محرم شد حبیب آمد و برابر خیمه و خرگاه زنان نشست ، در حالی كه سرش را در دامانش گرفته گریه می كرد. سپس سرش را بلند كرد و گفت : آه آه ! ای زینب (می بینم ) روزی یافته می شوی كه تو را بر شتر كج رفتار (كه معتدل و میانه رو نیست ) سوار كرده و به شهرها می گردانند، و سر برادرت حسین رو به رویت باشد، و گویی این سر من (بریده شده ) به سینه اسب آویخته گردیده كه آن را به و دو زانوی خود می زند، پس زینب سرش را به ستون خیمه و خرگاه زده فرمود: دیشب برادرم مرا به این (پیشامد) خبر داده و آگاهم ساخت .

ناگفته نماند: از این سخنان حبیب بن ظاهر دانسته می شود كه آن جناب علم منایا و بلایا (مرگها و پیشامده مصایب و اندوه ها) را می دانسته .(134)

134-زينب كبري ص 210 و 211.